:(
من نمی دانم چه خبر است من نمی دانم در کجای این زندگی ایستاده ام من نمی دانم حتی که حواست به من هست یا نه من خیلی چیزها را نمی دانم ... اما یک چیز را خوب میدانم که حواست به من هست من این را خوب میدانم حتی اگر همه ی شواهد چیز دیگری نشان دهند من باور نمیکنم من باور نمی کنم که تو باور کرده باشی که من خوب نیستم که من را میتوانی دوست نداشته باشی ...
من فقط این را خوب میدانم که اگر حالا و در این لحظه از زندگیم رها کنم، تسلیم شوم ، برای همیشه باید رها کنم و تسلیم شوم !
زورم زیاد نیست اما به اندازه ی خودم هستم و به اندازه ی خودم تسلیم نمیشوم
شب قدر است امشب ...
فقط حالم را هم جویا شوی برایم کافیست
خودت را میخواهم نه هیج چیز دیگر
گمت کردم ...
شاید هم خودم گم شدم
نمی دانم
فقط میدانم
اینها بیشتر از همه چیز ناراحتم می کند ...
+ نوشته شده در شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:56 توسط .:: آزاده ::.
|